تئوری اسب مرده (Dead Horse Theory): واکاوی یک استعاره مدیریتی در مواجهه با ناکارآمدیهای سازمانی
مقدمه: درآمدی بر یک استعاره راهبردی
تئوری اسب مرده به عنوان یک استعاره عمیق مدیریتی، الگوهای رفتاری ناکارآمدی را نمایان میسازد که در آن افراد، تیمها و سازمانها به صورت مستمر بر حفظ و تداوم راهبردها، پروژهها و فرآیندهای شکستخورده اصرار میورزند، علیرغم آنکه شواهد متقنی دال بر غیرقابل اجرا بودن یا ناکارآمدی ذاتی آنها وجود دارد.
ریشههای این مفهوم را میتوان در حکمت کهن سرخپوستان بومی آمریکا جستجو کرد که به شیوهای استعاری توصیه میکند:
“هنگامی که درمییابید سوار بر اسبی مرده شدهاید، شایستهترین راهبرد، پیاده شدن فوری است.”
پارادوکس مدیریت ناکارآمدی: چرا سازمانها بر اسبهای مرده سوار میمانند؟
در عوض پذیرش واقعیت و تغییر مسیر استراتژیک، بسیاری از نهادهای سازمانی به اشتباه، به اتخاذ راهکارهای انحرافی روی میآورند که تنها بر عمق ناکارآمدیها و اولویتبندیهای نادرست میافزاید. این راهکارهای واهی عموماً در قالب یکی از محورهای ذیل تجلی مییابند:
۱. تأمین شلاقی قویتر:
تزریق منابع جدید و سرمایهگذاری در ابزارها و روشهایی با هدف استخراج بهرهوری از فرآیندهای ذاتاً ناکارآمد.
۲. تغییر اسبسوار:
جابجایی مدیریتی و جایگزینی نیروی انسانی بدون پرداختن به ریشههای اصلی مسئله.
۳. اعمال فشار بر اسب مرده:
اتکا به مکانیزمهای تحریک و تنبیه فاقد هرگونه ارتباط منطقی با ماهیت مشکل.
۴. تشکیل کارگروههای مطالعاتی:
هدررفت سرمایههای سازمانی در مسیر تحلیل، توجیه و rationalize کردن استراتژیهای شکستخورده.
۵. الگوگیری سطحی از بهترین تجارب (Benchmarking):
اقتباس از روشهای سازمانهای دیگر بدون درنظرگیری زمینههای بومی و حل مسائل ساختاری.
۶. تخفیف در استانداردهای عملکردی:
تنظیم شاخصها و اهداف به گونهای که ناکارآمدیهای موجود را پوشش دهد.
۷. بازتعریف هویت اسب مرده:
ارائه تصویری جدید از شکست تحت عنوان چالش استراتژیک یا موفقیتی که به درستی درک نشده است.
۸. استعانت از مشاوران خارجی:
استخدام نهادهای مشاورهای برای مدیریت، توجیه یا legitimation سازی سیستمهای ورشکسته.
۹. راه اندازی رقابت بین اسبهای مرده:
ترغیب مقایسههای داخلی و خارجی به منظور لاپوشانی ناکارآمدیهای مزمن.
۱۰. طراحی برنامههای توسعه ظرفیت:
تخصیص بودجه و زمان برای ارتقای چیزی که در بنیان خود معیوب است.
۱۱. بازتعریف معیارهای بهرهوری:
تدوین مجدد مفهوم موفقیت به گونهای که با outcomes ضعیف همخوانی یابد.
۱۲. تأکید صرف بر کاهش هزینهها:
توجیه شکست از طریق برجستهسازی منافع حاشیهای نظیر صرفهجویی در هزینههای عملیاتی.
پیامدهای مدیریتی و سازمانی
این تئوری به صورت تلنگری قدرتمند عمل میکند که به جای اصرار بر تلاشهای بیثمر، میبایست نسبت به ارزیابی مستمر initiatives اقدام نموده و در موعد مناسب، از آنها جدا شد تا منابع سازمانی در مسیر استراتژیهای کارآمد و ارزشآفرین متمرکز گردد.
انطباقپذیری تئوری اسب مرده با بستر سازمانی ایران: یک تحلیل Contextual
این نظریه از قابلیت تطبیقپذیری بالایی در محیطهای سازمانی ایران برخوردار است، چرا که اصرار بر پروژهها و فرآیندهای ناکام به دلایل متعدد در این بستر مشهود است. برخی از مهمترین عوامل زمینهساز در ایران عبارتند از:
–فرهنگ مقاومت در برابر تحول سازمانی:
تمایل به تداوم روشهای سنتی علیرغم فقدان اثرگذاری.
راهکار راهبردی:
اجرای برنامههای توانمندسازی مدیران در حوزه مدیریت تغییر و تحول سازمانی.
–هراس از پذیرش مسئولیت شکست:
فرهنگ سازمانی دچار انگزنی نسبت به شکست که منجر به پنهانسازی یا توجیه مشکلات میشود.
راهکار راهبردی:
نهادینهسازی فرهنگی که شکست را به عنوان بخشی از فرآیند یادگیری سازمانی قلمداد میکند.
–تمرکز بر فرم به جای محتوا:
گرایش به نمایش پیشرفتهای ظاهری به جای پرداختن به مسائل بنیادین.
راهکار راهبردی:
استقرار نظام ارزیابی عملکرد مبتنی بر outcomes عینی و شاخصهای واقعنگر.
جمعبندی: گذار از استعاره به عمل
تئوری اسب مرده نه تنها یک استعاره جذاب، بلکه چارچوبی تحلیلی برای شناسایی و درمان ناکارآمدیهای مزمن سازمانی است. درک این مفهوم میتواند به مدیران ایرانی در اتخاذ تصمیمات جسورانهتر و خردمندانهتر در مواجهه با پروژههای شکستخورده یاری رساند.
دیدگاهها